loading...
وبلاگ دانشجویی مهدی فتحی
مهدی فتحی بازدید : 836 پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

کل جزوه فارسی عمومی

ادبیات چیست؟

عمدتاً ادب و ادبیات را مترادف با هم می آورند. در نزد پیشینیان ادب بیشتر مفهوم اخلاقی داشته است. یعنی هر دانشی که به وسیله آن خود را از خطای در سخن مصون می داشتند ادب گفته می شود.

انواع دانشهای ادبی: 

معانی و بیان - بدیع - خط - قرائت - صرف و نحو - عروض و قافیه

 

تاریخچه ادبیات:

واژه ادبیات در زبان فارسی در عصر مشروطه (1285 ه.ش) کاربرد زیادی پیدا کرد.

امروزه در زبان فارسی اصطلاح ادبیات در معانی مختلفی بکار می رود. ما ضمن اشاره به این کاربردها سعی داریم تعریف روشنی از ادبیات ارائه کنیم.


الف) مجموعه ی نوشته ها، اصطلاحات و رفتارهایی که در یک رشته ی علمی یا حرفه ی خاص مقبولیت یا تداول می یابد. مانند ادبیات پزشکی - ادبیات مدیریت - ادبیات سینما - ادبیات سیاست و ...

در این نوع کاربردها ادبیات به معنای آداب و سلوک رایج در این مقولات است.


ب) همه آثار مکتوب و بطور کلی هر نوع نوشته ای که به تاریخ بشری متعلق باشد. این تعریف متون علمی، تاریخی، جغرافیایی، پزشکی و فلسفی گذشته را نیز شامل می شود.

براساس همین تعریف بسیاری از محققان ادبی ما متون علمی قدیم را در زمره ی آثار ادبی کهن قرار می دهند.

 

ج) ادبیات نوشته های والایی است که بلندترین و بهترین اندیشه ها و خیال ها را در عالی ترین و بهترین صورت ها بیان می کند. این تعریف گر چه درست و دقیق است اما فقط ادبیات مکتوب را در بر دارد و ادبیات شفاهی مانند افسانه ها، حکایات، مثل ها و ترانه های متداول در میان مردم را شامل نمی شود.

 

در اینجا مراد ما از ادبیات همین مفهوم سوم (بند ج) است. آنچه در مورد ادبیات گفته ایم نشان دهنده ی آن است که ادبیات از خانوده ی هنرهاست. برای ارائه ی تعریف روشن تر می گوییم: ادبیات هنر کلامی است. یعنی کلامی است زیبا، دارای اسلوبی والا که خیال انگیز و عاطفی نیز هست.

در این تعریف زیبائی، اسلوب، تخیل و عاطفه که از عناصر ذاتی هنر هستند جزء عناصر ذاتی ادبیات نیز به شمار می رود. ادبیات از نظر ما هنر کلام است.

 

ادبیات و زبان:

ادبیات یکی از اقسام هنر است. هر یک از انواع هنر ماده خاص خودش را دارد.

رنگ ماده ی نقاشی، صوت ماده ی موسیقی، سنگ و گچ و ... ماده ی پیکره سازی است. ماده ی ادبیات نیز زبان است.

زبان دستگاهی است از نشانه های قراردادی و  اختیاری که برای برقراری ارتباط انسانی بکار می رود.

فرق ماده ی ادبیات با ماده ی هنرهای دیگر در این است که ماده ی ادبیات یعنی زبان بیرون از ادبیات دارای ساختار و نظام است. یعنی منطق و قوائد ویژه ای دارد. تفاوت عمده ی زبان و ادبیات در هدف آن دو است. هدف زبان اطلاع رسانی و ارتباط است و هدف ادبیات زیبا آفرینی.

 

کارکرد ادبیات:

ادبیات چه ارزشی دارد؟


1) ادبیات می تواند لذت آفرین باشد. از آن جهت که والاست. لذت حاصله از زیبایی و والایی ادبیات نصیب روح آدمی می شود و منفعت مادی در آن متصور نیست.

 

2) ادبیات ابزار تبلیغ و اقناع است و قادر است کار مذهب و اخلاق را انجام دهد.

 

3) ابزار انتقال دانش، آگاهی و تجربه است. تجربه ی اموری که قابل دیدن نیست.

 

4) ابزار بیان احساسات و هیجانات و مکنونات درونی انسان است.

 

5) وسیله ی تزکیه و پالایش روح است. می تواند عواطف و احساسات خفته ی خواننده را برانگیزد و آن را راضی کند و آن را بپالاید. ترس، خشم، عشق، نفرت، یأس، شادی و ... اگر در آدمی به طور متعادل انگیخته نشود روان آدمی آشفته و نامتعادل خواهد شد که از طریق مطالعه ی شعر و رمان می توان به آسانی و با کمترین هزینه این احساسات و عواطف را برانگیخت.

 

6) ادبیات عرصه ی تمرین آزادی است، از آن چهت که سازنده ی جهانی است که می خواهیم و نمی یابیم. با خیال پردازی در قالب زبان می توان بسیاری از ناکامی ها را جبران کرد. ادبیات قلروی است برای آزادی عمل و گریز از وضع ناخوشایند موجود. قلمروی است برای فرار از ملال و ابتذال روزمره ی زندگی، فرار به جهان عدالت شعری، در یک کلام ادبیات امکان دخل و تصرف در جهان را بیش از آنچه در توان آدمی است به وی می بخشد.

 

7) زمینه ی همدلی و ارتباط روحی انسانها را فراهم می سازد. همدلی خوانندگان با نویسنده، خوانندگان با شخصیت ها و قهرمانان قصه ها و همدلی خوانندگان با یکدیگر.

 

8) از طریق رمز و استعاره و ایهام به ما امکان می دهد که واقعیت های ناگفتنی را به شیوه ی رمزی و پوشیده بیان کنیم.

 

9) ارزش های انسانی اصیل، همچون عشق و محبت را در شکل های جاودانه به تصویر می کشد.

 

 کنفرانس واژه رند در ادبیات شعر حافظ:

رند از برساخته های اساطیری (تاریخی) حافظ است (یعنی خود او آن را خلق کرده)

مانند پیر مغان - دیر مغان - جام جم - جام باده و ...

حافظ ئر ساختن واژه رند انگیزه ها و الگوهای متعددی داشته است. از یک سو انسان کامل را از عرفان می گیرد و از سوی دیگر رند را در معنی قدیمی خود یعنی انسانی لاابالی و یک لاقبا و آسمان جل و در عین حال آزاده و کردن کش که در برابر ارزشهای تحمیلی و دروغین طغیان می کند به کار می برد. انگیزه دیگرش آفریدن شخصیتی در برابر واژه زاهد که نقطه ی مقابل و آنتی تز آن است می باشد. رند در دیوان حافظ از قعر چاه برآمده و به اوج ماه رسید. در تحلیل آخر رند را به صورت خویش می پردازد و همه ی آرزوهای خود را که می خواهد آزاده، بی قید، وارسته و ملامتی باشد، در شخصیت ملامتی و قلندروار او باز می آفریند. رند ظاهرش ملامتی ولی باطنش سلامت است.

به طور مثال:

- رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس     گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

یا

- غلام همت آن رند عافیت سوزم     که در گدا صفتی کیمیاگری داند

و یا

- زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر     تا خرابات نکند صحبت بدنامی چند

 

نی نامه

اصولاً عرفا اعتقاد داشتند که مبداء و مصدر خالق هستی خدا متعال است. و همچنین اعتقاد داشتند که هستی بر دو نوع است:

1) عالم روحانی و یا معقولات

2) عالم مادی و یا محسوسات

همچنین عالم روحانی را به نیستان نیز تشبیه می کنند. و همچنین عالم روحانی را که وجود حقیقی ما انسان ها روح است و آن را پرتویی از روح کل که همان وجود ذات حق تعالی است می دانستند که در یک سیر نزولی به جسم وارد و در آن محصور شده است. حال اگر بخواهیم این روح دوباره سسیر تعالی و صعودی به سمت خدا داشته باشد، باید آن را از حصار تن (جسم) آزاد کرده و با غلبه بر شهوات و تمایلات نفسانی و ... راه آن را به سمت اروج هموار کنیم. اما در عالم ادبیات می گویند که بایستی از هفت وادی گذشت تا بتوان به آن مقام رسید و آن عبارتست از:

1) طلب     2) عشق     3) معرفت     4) استغنا     5)توحید     6)     7)فنا

 

شرح حال زندگی مولانا

جلال الدین محمد بلخی ملقب به مولانا (مولوی) فرزند بهاءالدین ولدالسلطان در ششم ربیع الاول سال 604 ه.ق در بلخ دیده به جهان گشود.

تعدادی عناویتی که مولانا خود را بدان اسامی می نامیده (تخلص ادبی) عبارتند از:

- سرّا...      - خداوندگار     -ملای رومی     - خاموش (معروفترین تخلص)

 

آثار مولانا:

- مثنوی معنوی     - فیه ما فیه     -دیوان غزلیات شمس     - رباعیات     - مجالس سبعه

 

تفسیر شعر نی نامه (برگرفته از تفسیر کاظم دزفولیان)

1) بشنو از نی چون حکایت می کند     از جدایی ها شکایت می کند

مولوی که مانند نی از درون تهیست و خود را از قید نفس و شهوات نفسانی و تعلقات دنیوی آزاد و رها کرده، داستان عشق و جدایی به وجود می آید که از این جدایی و دوری آه و ناله می کند. جویای اصل خویش و موتن اصلی خود است، اما ناله های او از چیست؟

 

2) کز نیستان تا مرا ببریده اند     از نفیرم مرد و زن نالیده اند

از زمانی که مرا از عالم روحانی و اصل خود (روح کامل) جدا کرده اند و به این دنیای مادی آورده اند، من در فراق آن پیوسته آه و ناله می کنم و افراد زیادی هم با من اظهار همدردی می کنند. یعنی آنها نیز در فراق معشوق نالیده اند.

 

3) سینه خواهم شرحه شرحه از فراق     تا بگویم شرح درد اشتیاق

من به دنبال کسی هستن که سینه اش در فراق معشوق شرحه شرحه (پاره پاره) شده باشد تا بتوانم درد عشق و جدایی از حق و حقیقت را برای او بگویم. چون درد خود را به هر کسی نمی توانم بیان کنم، بلکه درد آشنا می خواهم.

 

4) هر کسی کو دور ماند از اصل خویش     بازجوید روزگار وصل خویش

آری، هر کسی که از اصل خویش (موتن اصلی خویش) یعنی کمال مطلق و معرفت محض جدا شده است باید دوباره خود را به اصل خود و به کمال برساند.

 

5) من به هر جمعیتی نالان شدم     جفت بدحالان و خوش حالان شدم

من برای رسیدن به مقصود و مطلوب خویش با هر جمع و گروهی که مواجه شدم نزد آنها از درد و فراق و جدایی - از حق و حقیقت، آه و ناله کردم. پس برای نیل به هدف خویش هم معاشر دنیاگرایان شدم و هم معناگرایان

 

6)هر کسی از ظن خود شد یار من     از درون من نجست اسرار من

ولی هر کسی از روی گمان و درک خویش مرا شناخت و هیچ کس به اسرار درونی من پی نبرد.

 

7) سرّ من از ناله ی من دور نیست     لیک چشم و گوش را آن نور نیست

این آه و ناله و سخنان من ناشی از اسرار درونی و بیانگر رازها و اعتقادات درونی من است که به وسیله ی آن می توان به درون من پی برد. ولی نه با چشم و گوش حواس ظاهری، بلکه با دل پاک و تزکیه یافته و چشم بصیرت می توان اسرار درونی را شناخت.

 

8) تن ز جان و جان ز تن مستور نیست     لیک کس را دید جان دستور نیست

جسم انسان از جان و روح او جدا نیست، لیکن کسی نمی تواند جان را ببیند، چون جان جوهر مجرد غیر ماده است که محدود به زمان و مکان نیست تا قابل رویت باشد.

 

9) آتش است این بانگ نای و نیست باد     هر که این آتش ندارد نیست باد

آنچه نی را به حرکت و صدا در می آورد، آتش عشق الهی است، نه متعلقات مادی و نفسانی. امیدوارم هر کسی که آتش عشق الهی ندارد (معبودی ندارد) نیست و نابود گردد.

 

10) آتش عشق است کاندر نی فتاد     جوشش عشق است کاندر می فتاد

آری، این عشق است که در نی (جان مولوی) افتاده و باعث حیات و تحرک او شده و نیز جوشش و غلیان است که در شراب عشق الهی افتاده و باعث شده که انسان مست و از خود بی خود و بی هوش گردد.

 

11) نی حریف هر که از یاری برید     پرده ها اش پرده های ما درید

نی دوست و یار کسی است که از معشوق و معبود خود دور مانده و نوها و نغمه هایش انسان را متأثر و مست مس کند و در نتیجه رازها و اسرار خود را فاش می نماید.

 

12) همچو نی زهری و تریاقی که دید     همچو نی دمساز و مشتاقی که دید (استفهام انکاری)

نی هم زهر است و هم پادزهر، هم درد است و هم درمان. چه کسی چنین چیزی را که دمساز و یاد دیگران بوده و در عین حال خود مشتاق و دردمند باشد را دیده است.

 

13) محرم این هوش جز بیهوش نیست     مَر زَبان را مشتری جز گوش نیست

لیکن کسانی می توانند راز عشق و درد جدایی را درک کنند که خود بی هوش و عاشق و دردمند باشند. همان طور که فقط گوش انسان می تواند سخنان زبان را بشنود.

 

 

قدیم ترین طبقه بندی انواع ادبی در یونان باستان صورت گرفته است.

تقسیم بندی شعر از جنبه محتوایی (براساس تقسیم بندی یونانی)

1) شعر حماسی

2) شعر غنایی

3) شعر نمایشی

4) شعر تعلیمی

 

در ایران هم شعر مقبولیت بیشتری داشت، از این رو انواع ادبی براساس ساختمان و قالب شعر طبقه بندی شد. مانند: قصیده، قطعه، غزل، رباعی، مسمط، مستزاد، ترکیب بند و ...

پس انواع ادبی را به طور کلی از دو دیدگاه می توان تقسیم بنده کرد:

1) محتوا و موضوع

2) شکل و ظاهر و ساختار شعر

 

1) ادبیات حماسی:

موضوع حماسه، ارزش های قومی و ملی و در آن دلاوری ها، پهلوانی ها، افتخارات و بزرگی ها و پیروزی های قومی و ملی وصف می شود. این نوع ادبی احیاگر هویت و ارزش های یک قوم است.

کهن ترین جماسه ی جهان به نام «گیل گَمِش» متعلق به سومریان است که هزار سال پیش از میلاد سروده شده است.

«ایلیاد و ادیسه» اثر هومر و پیرامون حماسه ی یونانیان (سده ی هفتم پیش از میلاد)

«مهابهاراتا و رامایانا» اثر آنه ئید و پیرامون حماسه های هندیان (سده ی سوم پیش از میلاد)

«شاهنامه» اثر فردوسی پیرامون حماسه قومی ایرانی (سده پهارم هجری)

 

2) ادبیات غنایی:

آن دسته از آثار ادبی که حاوی احساسات، هیجانها، اندیشه ها و عواطف فردی شاعر یا نویسنده و تجربه های فردی اوست ادبیات غنایی نام دارد.

اشعار عاشقانه، عارفانه، زهدآمیز، هجو، طنز، مدح، مرثیه، گِلِه، شکوائیه، و وصف همگی از نوع غنایی به شمار می آیند که بیشترین حجم ادبیات جهان را تشکیل می دهند.

 

3) ادبیات تعلیمی:

آن دسته از آثار ادبی که محتوای آنها آموزه های اخلاقی، اجتماعی و گاه علمی است و به هدف تعلیم و تربیت آفریده می شود.

مانند بوستان و گلستان سعدی و نصاب الصبیان و ...

 

بهترین طبقه بندی انواع ادبی که در برخی فرهنگ نامه های ادبی آمده است برای ادبیات سه نوع اصلی قایل شده که عبارتند از: شعر، داستان و نمایشنامه که هر کدام از این سه نوع اصلی، انواع فرعی دیگری را در بر می گیرند.

 

ادبیات شعری:

قصیده، قطعه، رباعی، دو بیتی، غزل، مسمط، چهارپاره، شعر آزاد نیمایی، شعر سپید، قطعه های تخیلی - احساسی

 

ادبیات داستانی:

اسطوره، افسانه، حکایت اخلاقی، حکایت حیوانات، رمانس، داستانک، داستان کوتاه، داستان بلند، رمان کوتاه، رمان بلند

 

ادبیات نمایشی:

کمدی، تراژدی، اخلاقی، مذهبی، چوپانی، خانوادگی و ...

شعر نمایشی شعریست که حادثه هایی را که اتفاق می افتد را به تصویر می کشد (بیان حادثه و تحلیل اشخاص)

درام: ذکر حوادث بد و خوب با هم

تراژدی: تصویر ناکامی های افراد برجسته داستان

کمدی: عیب ها و بدی ها را به صورت برجسته و به صورت طنز به تصویر می کشد.

 

ادامه تفسیر شعر نی نامه

15) در غم ما روزها بیگاه شد     روزها با سوزها همراه شد

ما روزهای زیادی را در غم فراق و جدایی از معشوق سپری کردیم. روزهای زیادی را با سوز و گذاز، عشق و جدایی از حق و حقیقت گذرانده ایم. اما با این وجود اگر برای رسیدن به حق و حقیقت روزها و به طور کلی زمان را از دست بدهیمريال اهمیتی ندارد. زیرا آنچه که برای ما مهم است خود معشوق است (یعنی زمان در مقابل معشوق ارزشی ندارد)

 

16) روزها گر رفت گو رو باک نیست     تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

اصولاً عرفا معتقدند که عاشق واقعی کسی است که به خاطر معشوق همه چیز و همه کس، حتی زمان را باید فراموش کند. چون حتی زمان نیز در مقابل او مانع است.

 

17) هر که جز ماهی ز آبش سیر شد     هر که بی روزیست روزش دیر شد

همان طور که ماهی هیچ وقت از آب سیر نمی شود و وجودش وابسته به آب می باشد، عاشق واقعی نیز هرگز از دریای عشق الهی سیر نمی شود. هر کس که از این عشق و جذبه الهی بی نصیب و بی بهره ماند زمان بر او می گذرد.

 

18) در نیابد حال پخته هیچ خام     پس سخن کوتاه باید والسلام

19) بند بگسل باشد آزد ای پسر     چند باشی بند سیم و بند زر

در این بیت مراد افراد خام و ناآگاه است. می گوید: ای آدم خام و ناآگاه بند نفس و تعلقات مادی خود را از پای باز کن. تا کی می خواهی اسسیر مظاهر زیبا و فریبنده ی این دنیا باشی.

 

20) گر بریزی بحر را در کوزه ای     چند گنجد قسمت یک روزه ای

به فرض محل اگر بخواهی دریا را در کوزه ای بریزیف این ام غیرممکن است. چون کوزه به اندازه ی ظرفیتش آب می گیرد. بنابراین انسان نیز به اندازه ظرفیت و نیازش بهره و نصیب می برد. (اصولاً خداوند این دنیا را با همه مظاهرش برای انسان ها افریده اما او باید به اندازه ظرفیت و نیازش بهره بگیرد) دنیا به عنوان وسیله ای برای رسیدن به کمال چیز خوبی است و هدف از خلق آن هم همین بوده استف ولی دنیا به عنوان هدف چیز بد و کثیفی است.

 

21) کوزه ی چشم حریصان پر نشد     تا صدف قانع نشد پر دُر نشد

با وجود این افراد حریص هرگز از دنیا سیر نمی شوند. همان طور کهه صدف بر اثر صبر و قناعت پر دُر و مروارید گران بها شد، انسان نیز برا اثر قناعت می تواند از این دنیا مروارید معرفت و علم و دانش را بدست آورد.

 

22) هر کرا جامع ز عشقی چاک شد     او ز حرص و جمله عیبی پاک شد

انسان به وسیله عشق می تواند صبور و قانع بشود. بدین صورت که هر کس در راه عشق جامه ای پاره کند (تحمل رنج و عذاب و سختی داشته باشد) تا عاشق شود، از حرص، طمع و تمام عیوب پاک می گردد و در آن صورت است که بی نیاز می شود.

 

23) شاد باش ای عشق خوش سودای ما     ای طبیب جمله علت های ما

در طب قدیم معتقد بودند که بدن انسان از چهار نوع مزاج به نام های سودا - صفرا - بلغم و خون تشکیل شده است. علت اینکه مولوی سودا را برای این عشق بکار برده این است که سودا و عشق هر دو برانگیزنده خیالند.

 

24) ای دوای نخوت و ناموس ما     ای تو افلاطون و جالینوس ما

ای عشق که دوا و درمان شهوت، جاه طلبی و غرور ما هستی و ای کسی که طبیب بیماری های مادی و معنوی هستی، خوش باشد.

 

25) جسم خاک از عشق بر افلاک شد     کوه در رقص آمد و چالاک شد

آری بر اثر عشق به خدا بود که جسم خاکی پیامبر توانست به اسمان اروج کند و کوه سینا به لرزه درآمد.

 

26) عشق جان طور آمد عاشقا     طور مست و خَرّ موسی صاعقا

ای عاشقان آنچه که کوه طور سینا در آورد عشق بود. همان طوری که در قرآن کریم آمده است.

 

سبک های شعر فارسی

مشهورترین تقسیم بندی سبک های شعر فارسی که بر پایه نام مکان و زمان صورت گرفته به این شرح است:

 

1) سبک خراسانی (ترکستانی):

از میانه سده چهار هجرت آغاز شده و تا میانه سده ششم رواج دارد. شاعران این سبک به توصیف واقع گرایانه طبیعت می پردازند و از صناعات پیچیده ادبی کمتر بهره می برند. از نامداران این سبک: رودکی - فردوسی - فرخی - منوچهری و عنصری را باید نام برد.

 

2) سبک عراقی:

از سده هفتم تا پایان سده دهم رواج داشته است. ویژگی بارز این سبک در بر داشتن اندیشه های تصوف و عرفان است. قالب شعری رایج آن غزل است. برجسته ترین شاعران آن عطار - مولوی - سعدی و حافظ می باشند.

 

3) سبک هندی:

از سده دهم رواج یافت و بر اثر مهاجرت ایرانیان به هند در آنجا سخت مقبول هندیان واقع شد. ویژگی بارز آن، تخیلات نازک و مضامین خیالی است. شاعران این سبک به زیبایی های ظریف و نازک خیالی های شگفت توجه زیادی نشان می دادند. از بزرگان این سبک: عرفی شیرازی - طالب آملی - کلیم کاشانی و صائب تبریزی را می توان نام برد.

 

4) سبک بازگشت:

در دوره قاجاریه رواج یافت. شاعران این سبک به هزار سال پیش از خود نظر داشتند و به تقلید بی چون و چرا از سبک خراسانی روی آوردند. سبک بازگشت تکرار سبک خراسانی است. از شاعران این سبک می توان به قاآنی شیرازی - سروش اصفهانی و شیبانی اشاره کرد که به زحمت می توان شعر آنها را از شعر شاعران بزرگ سبک خراسانی بازشناخت.

 

5) سبک مشروطه:

در فاصله سال های 1275 شمسی تا کودتای رضاخان (1299 شمسی) در جریان مبارزه برای کسب آزادی و حکومت مردم، ادبیاتی به نام ادبیات مشروطه به وجود آمد. ویژگی بارز این سبک در محتوای مبارزاتی آن که آکنده از خرافه ستیزی، بیدادگری و افشای ظلم و ستم حاکمان و آگاهی بخشی به مردم است جلوه می کند. ویژگی دیگر آن زبان تازه و ساده ای است که واژگان خود را از زبان مردم کوچه و بازار انتخاب می کرد. شعر مشروطه به مسائل واقعی جامعه مثل نوع حکومت - آزادی - قانون - مجلس - حقوق زنان و ... می پردازد. شیوه بیان در این سبک کاملاً ساده و صریح است. ایرج میرزا - عارف قزوینی - سید اشرف گیلانی - دهخدا - محمدتقی بهار و میرزاده عشقی از سرآمدان این سبک اند.

 

6) سبک آزاد:

از سالهای 1320 شیوه تازه ای در شعر فارسی پدید آمد که تحت تأثیر شعر اروپایی در قالب های سنتی تحول و دگرگونی هایی ایجاد کرد. این سبک از لحاظ قالب و نوع نگاه شاعرانه و زبان با سبک های پیشین تفاوت بسیار جدی و ماهوی دارد، و در درون خود سبک های شخصی مختلف و جریان های متنوعی را پرورش داده است. از سرآمدان شعذ آزاد: نیما یوشیج - احمد شاملو - مهدی اخوان ثالث - سهراب سپهری - فروغ فرخزاد و محمدرضا شفیعی کدکنی را می توان نام برد.

 

زال: سپید موی - نزار و ناتوان از پیری

شاهنامه یکی از آثار حماسی ایران و جهان است که استاد ابوالقاسم فردوسی آنرا در طی 30 سال در حدود 60 هزار بیت به پایان برد. شاهنمه دارای 3 دوره اساطیری - پهلوانی و تاریخی است.

البرز کوهی است سپند و آئینی که در اسطوره و باور شناسی ایرانی جایگاه سیمرغ، این مرغ شگرف گردید.

سیمرغ یکی از شگرف ترین و گران مایه ترین نهادها و بنیادهای اسطوره ای در فرهنگ ایران است. سیمرغ نمادی از مرشد دانا و حکیم است.

 

نقد ادبی

نقد ادبی دانشی است که از طریق شرح و تفسیر، تجزیه و تحلیل و مقایسه و طبقه بندی آثار ادبی به ارزیابی و سنجش انها می پردازد؛ این دانش می کوشد تا معیارهایی برای شناخت و ارزیابی شعر و داستان و نمایشنامه طراحی کند.

 

ظاهراً یونانیان نخستین قومی هستند که به طرزی علمی و دقیق به نقد ادبی پرداختند. در آثار افلاطون و شاگردش ارسطو نظریه های ادبی و انتقادی دقیقی مطرح شده است.

 

اهداف و وظایف نقد:

1) تفسیر و رازگشایی آثار ادبی و کاهش فاصله خواننده با متن ادبی و نویسنده ی آن 

2) افزایش قدرت التذاذ (لذت بردن) هنری و آموزش شیوه ی کشف زیبایی ها و اندیشه ها و اندیشه های متن.

3) پرورش ذوق و سلیقه ی هنری از طریق بیان عیب ها و کاستی های آثار ادبی

4) ارائه ی معیارهایی برای داوری و ارزابی آثار ادبی

5) تبیین ارتباط اثر ادبی با دیگر ارزش های انسانی

6) داوری و قضاوت درباره ی آثار ادبی

 

ویژگی های منتقد:

منتقد ادبی در مقام یک سخن شناس و سخن سنج، شخصیتی است که رأی و نظر او درباره ی ارزش آثار هنری مورد اعتماد همگان است. او از قدرت و توانایی خاصی در کشف رازها و زیبایی های آثار ادبی برخوردار است. ذوق و سلیقه ی منتقد سلیم طبع می تواند خود، معیاری برای تشخیص سره از ناسره و ارزیابی آثار ادبی باشد ذوق و سلیقه ی منتقد نسبت به دیگران برتر و سلیم تر است، و البته این توانایی به سادگی حاصل نشده است؛ بلکه از رهگذ استمرار مطالعه ی آثار زیبا و شاهکارهای هانی او توانسته است به مقام خرگی و کاردانی برسد. منتقد علاوه بر مطالعه ی مستمر و پیوسته ی آثار ادبی از دانش هایی نیز باید برخوردار باشد. از جمله: زبان شناسی، تاریخ زبان، عروض و قافیه، بلاغت (معانی و بیان)، سبک شناسی، انواع ادبی و ...

 

بلاغت:

ادبیات، سخت است؛ ما سخنی اثرگذار، و رسا که در ذهن شنوده می نشید و او را برمی انگیزد. براستی راز این تأثیر در چیست؟ چه شگردهایی سبب رسایی و شیوایی و انگیزندگی سخن ادبی می شود؟

به دانشی که راهها و شیوه های شیوا سخنی و تأثیرگذاری در مخاطب را بررسی می کند «بلاغت» گویند.

سخن رسا و انگیزاننده و مقتدر سه ویژگی اصلی دارد: فصاحت، زیبایی و بلاغت. فصاحت به معنی روشنی، درستی و وضوح کلمه و کلام و دوری از عیب و نقص است. و بلاغت به معنی مطابقت سخن و موقعیت و شرایط است. علم بلاغت سه شاخه دارد: بیان، معانی و بدیع

 

علم بیان:

در تعریف آن گفته اند: «دانشی است که شیوه های بیان یک موضوع واحد به گونه های مختلف را بررسی می کند.» بیان یک «موضوع واحد یه گونه های مختلف» معمولاً از چهار شیوه صورت می گیرد. این چهار شیوه عبارتند از: روش تشبیه - روش استعاره - روش مجاز و روش کنایه.

حافظ در دیوان خود بیش از یکصد بار از موضوع «گریستن» سخن گفته است. اما هیچ کدام از ابیات او که موضوع گریستن دارد تکراری و ملال آور نیست؛ او هر بار به شیوه ای و با بار معنایی خاصی موضوع گریستن را بیان کرده است.

بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو

ز گنج خانه ی دل می کشم به مخزن چشم

-------------------------------------

پاک کن چهره ی حافظ به سر زلف ز اشک

ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

 

علم بدیع:

این آرایه ها و صناعات بیشتر مبتنی بر نوعی توازن موسیقیایی و تناسب میان آواها و الفاظ و معانی است.

(مثال زیر نمونه ای از مراعات النظیر است)

ترش بنشین و تندی کن که ما را تلخ ننماید

چه می گویی چنین شیرین که شوری در من افکندی

 

علم معانی:

معنی ثانوی کلمات مد نظر است.

 

رباعی:

رباعی یا چهارگانی، از قالب های سنتی شعر فارسی است که از چهار مصراع تشکیل شده است، و مصراع های اول، دوم و چهارم حتماً هم قافیه اند و گاه هر چهار مصراع هم قافیه می آیند. وزن رباعی با جمله معروف «لا حول و لا قوه الا بالله» مطابقه دارد، و بر وزن مَفعُولُ مَفاعیلُ مَفاعیلُ فَع تقطیع می شود.

رباعی را از لحاظ موضوع و محتوا به سه دسته تقسیم کرده اند:

1) رباعیات عاشقانه

2) رباعیات صوفیانه

3) رباعیات فلسفی

 

آن قصر که جمشید در او جام  گرفت

آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت

بهرام که گور می گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت


جام، آرام و بهرام = قافیه

گرفت = ردیف

-------------------------------------

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است

در بند سر زلف نگاری بوده است

این دسته که بر گردن او می بینی

دستیست که بر گردن یاری بوده است


زاری، نگاری و یاری = قافیه

بوده است = ردیف

 

قصیده:

قصیده، قالب سنتی شعر فارسی است و معمولاً از 20 تا 70 بیت و گاه بیشتر را شامل می شود. همگی ابیات قصیده در یک وزن و قافیه است. در بیت نخست آن هر دو مصرع قافیه دارند.

 

شاعران ایرانی قصیده را از شعر عربی گرفته اند. بخش عظیمی از ادبیات فارسی از آغاز تا پایان سده ششم هجری را قصیده تشکیل می دهد. موضوع این قصاید مدح شاهان و بزرگان، تهنیت جشن ها و فتوحات و گاه پند و اندرز است. بنا به روایتی نخستین شعر فارسی قصیده ای بوده که محمدبن وصیف سگزی، دبیر دربار یعقوب لیث صفاری سروده و تنها 6 بیت از آن باقی مانده است. مطلع آن قصیده این است:

ای امیری که امیران جهان خاصه و عام

بنده و چاکر و مولای و سگ بند و غلام

قصیده های مدی ساختمان همانندی دارند و معمولاً از چهار بخش تشکیل می شوند:

1) تغزّل یا تشبیب

2) گریز به مدح

3) مدح

4) دعا و شریطه و اعتذار

در ادبیات فارسی چهار نوع قصیده می توان یافت: مدح؛ مذهبی و فلسفی؛ اخلاقی و زهدی؛ سیاسی و اجتماعی.

مشهورترین قصیده سرایان مدیحه گو عبارتند از: رودکی، فرخی سیستانی، عنصری، منوچهری، انوری و خاقانی.

قصاید مذهبی-فلسفی ار باید در کار کسایی کروزی و ناصر خسرو جست و قصاید زهدی و اخلاقی را در کار سنایی و سعدی می توان یافت.


 صفت تضمین:

صفت تضمین آن است که کسی سخنی از قرآن مجید، حدیث یا شعری از شاعر دیگری را در نظم یا نثر خود بیاورد. این عمل به صورت وام گرفتن است و سرقت ادبی نیست.

مثال:

سعدی می گوید:

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد

که رحمت بر آن تربت پاک باد

میازار موری که دانه کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

------------------------------

هاتف به تضمین از عراقی:

مه من نقاب بگشا، ز جمال کبریایی

که بتان فرو گذارند اساس خودنمایی

شده انتظارم از حد، جه شود ز در درآیی

..........................................


مثالی برای ردیف و قافیه:

 هان! ای دل عبرت بین از دیده عَبَر کن، هان!

ایوان مداین را آیینه عبرت دان

یک رشه زِ لبِ دجله، منزل به مداین کن

وَز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران

خود دجله چنان گرید صد ذجله خون گویی

کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان

بینی که لبِ دجله چون کف به دهان آرَد؟!

گویی ز تَفِ آهش، لب آبله زد چندان!


 

ز پوچِ جهان هیچ اگر دوست دارم

تو را، ای کهن بوم و بر دوست دارم

تو را، ای کهن پیرِ جاوید برنا

تو را دوست دارم، اگر دوست دارم

تو را، ای گرانمایه، دیرینه ایران

تو را ای گرامی گُهَر دوست دارم

تو را، ای کهن زاد بومِ بزرگان

بزرگ آفرین نامور دوست دارم


غزل:

غزل در لغت به معنی عشقبازی و سخن گفتن با زنان است، و در اصطلاح یکی از قالب های شعر سنتی فارسی است که معمولاً بین 5 تا 14 بیت دارد. در یک وزن که مصرع نخست آن با همه مصرع های زوج هم قافیه است. در آخرین بیت نیز شاعر نام شعری یا تخلّص خود را می آورد. بهترین بین آن را بیت الغزل یا «شاه بیت» گویند. ابیات غزل فارسی از لحاظ مضمون دارای استقلال اند. عقیده مشهور آن است که بعد از کساد قصیده، بخش آغازین آن، که تغزّل نام دارد، مستقل شد و به صورت غزل درآمد.

موضوع اصلی غزل بیان عواطف و احساسات، ذکر زیبایی و کمال معشوق و شکوه از روزگار است.

قدیم ترین نمونه غزل مستقل و کامل را در آثار شهید بلخی، رودکی سمرقندی و دقیقی طوسی می توان یافت.

در اوایل قرن ششم قصیده از رونق افتاد و جای خود را به غزل داد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 40
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 33
  • بازدید ماه : 202
  • بازدید سال : 5,502
  • بازدید کلی : 63,909